ثنانازهثنانازه، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

دختر بی همتای ما

دلنوشته های مامان ثنا در روز آخربارداری

1395/6/31 16:59
نویسنده : مامان ثنا
187 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر نازم ،الان ساعت 23.20 روز 92/11/09 میباشد و من فردا صبح ساعت 6.45 باید

برای زایمان بیمارستان باشم ،مامانی دلم نیومد شب آخری بخوابم و از احساساتم برات

ننویسم ، از یه لحاظ خوشحالم که تو فردا تو بغل مامان هستی و همش ذوق میکنم و

دوست دارم ببینم چه شکلی هستی و از یه طرف هم از درد زایمان میترسم و از صبح

استرس دارم ،نمیدونم اصلا چه جوری همه این احساسها ا در کنار هم داشتن برات

توصیف کنم ولی انگا بین زمین و هوا هستم ، اصلا باورم نمیشه که منم دارم مادر میشم 

شاید وقتی یه روز بزرگ شدی و مادر شدی اون موقع منو درک کنی راستش از یه لحاظ

خوشحالم که سبک میشم ولی از یه لحاظ از اینکه بعد از 9 ماه از هم جدا میشیم ناراحتم .

 دختر ناز و خوشگلم فقط میخوام بهم قول بدی همیشه همدم مامان باشی و هیچ وقت

منو با کسی عوض نکنی من روی تو خیلی حساب کردم .بالاخره تو هم به عنوان یه انسان

فردا پابه دنیای خاکی میزاری و شاید من نگران این هستم که طی عمری که داری چی به

تو میگذرد و شاید به خاطر همین دوست ندارم زمینی شوی ،پس بهتر است هر دو ما به

فال نیک بگیریم و به جای گره از ذوق دیدن همدیگه بخندیم .

همه چیز را به خدا میسپارم که او آرامش بخش دلهاست .

دوست دارم ثنای من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)